نورا جون نورا جون ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

*** نورا الهۀ نور***

مادرانه ...

وقتی مادر میشی - عاشق میشی وقتی مادر میشی - بهترینها رو میخوای واسه فرزندت وقتی مادر میشی - میخوای بهشت رو  بزاری زیر پا و قدمهای ناز فرزندت تا قشنگی های زندگی رو احساس کنه و ببینه . وقتی مادر میشی - نمی خوای ،راضی نمیشی که دغدغه های زندگی رو تجربه کنه . وقتی مادر میشی - خودت رو همراه وهم قدم راهش میکنی تا به نوعی با کودکی خودت زندگی کنی . وقتی مادر میشی - کودکانه های فرزندت رو حس میکنی  و  عاشق  و دلباخته ناز و عشوه اش میشی . وقتی مادر میشی - دیگه متعلق به اونی و دیگه مال خودت نیستی چون از وجودت ِ . وقتی مادر میشی - یکی رو داری ازبهشت خدایی که گلخانه دلت از عطر...
31 تير 1392

** آب بازی **

این روزها بندر عباس هوا خیلی گرمه البته اگر بری بیرون از خونه گرما و شرجی هوا رو احساس میکنی چون تو خونه با اسپیلت حس قطب شمال     رو داری گاهی اوقات من واسه چند ساعت اسپیلت رو خاموش میکنم چون واقعا سردم میشه      ولی من خودم به شخصه از بچگی بندر عباس رو دوست داشتم  و دارم، عاشق اون لحظه ایم که وقتی در خونه رو باز میکنی اون بوی شرجی رو استشمام میکنی .خوب بگذریم اما این روزها نورا خانومی به همراهیِ، بابا جونش تا چشم من و دور میبینن  از فرصت استفاده میکنن و میرن داخل حمام و به قول خودشون آب بادی ، آب بادی راه میندازن، منم که   ، ببینید .... خانومی از حمام اوم...
29 تير 1392

روزهایمان به روایت تصویر...

زندگی من تو بهترینی ،لایق بهترین هایی ،عمر و زندگیم رو به پات میریزم بهترین زیبایم دیروز بعد از حمام این عکس رو ازت گرفتم عاشق این عکستم فدای اون موهات بشم که وقتی خشک میکنم اینقدر زیبا و خوش حالت میشن خیلی دلم میخواست عکس از راه رفتنش بگیرم اما اینقدر ماشاله اش باشه سریع راه میره که فرصت عکس گرفتن و ازم گرفته بود اما دیروز موفق شدم عکس راه رفتنش رو بگیرم اول این عکسها رو میزارم الهی مامان قربون اون قدمهای کوچولوت بره الههههههههههههههههههی قربوووووووووووووووونت برم این عکسها رو بابایی در مسیر رفت به جهرم گرفت اینجا هم که نورا خانومی تا مامان جون...
26 تير 1392

تشکر

سلام دوستای خوبم ما دیشب از جهرم برگشتیم رفتنمون خیلی اتفاقی بود و دو هفته ای طول کشید . این پست رو برای تشکر از همگی شما که در این مدت به ما سر زدید و با نظرات خوبتون من و خوشحال کردید نوشتم ممنون از این همه لطفی که به من و نورا دارید . ...
22 تير 1392

این حوالی ما !

نورا جون تا الان خیلی کاررو یاد گرفته لی لی حوضک ،سلام کردن ،خداحافظی کردن ، کلاغ پر،گوشی تلفن رو بر میداره صداهای عجیب غریب زیبا ازخودش در میاره به نشونه این که داره با تلفن صحبت میکنه ،تا میگم الله اکبر دست میذاره روی گوشش و اَبر میگه ،راه رفتنش و که نگو مثل فرشته ها میخنده و با ذوق و خوشحالی و خنده های بلند میاد سمت من وعلیرضا وای که چقدر خوردنی میشه اما من خودم این روزها اوضاع و احوال جسمانیم یه کم بهم ریخته است و دائم سرگیجه و حالت تهوع دارم اما با وجود نورا همه اینا به کنار وقتی یه خنده اش رو میبینم که مثل گل شکوفا میشه همه چیز رو فراموش میکنم و خدا رو هزاران بار به خاطر داشتن نورا جون شاکرم و فقط اون بهانه ای هست واسه زندگی کردن واس...
2 تير 1392

اولین قدم های نازِ، نازترینم...

نورا جون الان نزدیک به 10 ،15 روزه که شروع کرده به راه رفتن البته راه رفتنی که از 2 قدم و خوردن زمین شروع شدتا الان که 10قدم بیشتر برمیداره وراه میره اما به قول معروف مثل اینکه دزد دنبالش باشه (دوراز جون مادر این یه ضرب المثلِ)سریع قدم برمیداره و یهو ولو میشه روی زمین به همین دلیل توی این مدت اصلاً نتونستم عکس از راه رفتنش بگیرم آخه امان نمیده ماشااله هزار ماشااله به جونش خیلی شیطنتش زیاد شده سراغ همه چیز میره هرچیزی رو هم که بخوایم ازش بگیریم ناز میکنه و سر شو میذاره روی زمین و گریه میکنه (نازک نارنجی من)این اخلاقت به خودم رفته . روز به روز که میگذره شاهد یه حرکت جدید و دوست داشتنی از تو هستم واین به من انرژی میده ناز دخترم. ت...
1 تير 1392
1